Shared Flashcard Set

Details

verbes français
french to persian
1000
Language - French
1st Grade
10/01/2019

Additional Language - French Flashcards

 


 

Cards

Term
abandonner
Definition
ترک کردن (بیشتر برای انسان)
Term
abasourdir
Definition
متعجب کردن
Term
abattre
Definition
سر بریدن
Term
abonner
Definition
مشترک شدن
Term
aborder
Definition
به ساحل رسیدن؛ نزدیک شدن
Term
absorber
Definition
جذب کردن (مثل آب توسط پارچه)
Term
accabler
Definition
پر کردن
Term
accaparer
Definition
احتکار کردن
Term
accentuer
Definition
محکم ادا کردن، با شدت تلفظ کردن
Term
accepter
Definition
پذیرفتن، قبول کردن
Term
accompagner
Definition
همراهی کردن؛ بدرقه کردن
Term
accorder
Definition
کوک کردن (ساز، ساعت)؛ سایز کردن لباس؛ اختصاص دادن؛ مطابق کردن؛ مطابقت دادن
Term
accoucher
Definition
زایمان کردن
Term
accueillir
Definition
استقبال کردن، پذیرش کردن؛ به پیشواز رفتن؛ مهمان نوازی کردن
Term
accuser
Definition
متهم کردن
Term
acheter
Definition
خریدن (چیزی که میخریم لازم است ذکر کنیم)
Term
acquérir
Definition
تجربه کسب کردن
Term
activer
Definition
فعال کردن
Term
adhérer
Definition
به عضویت پذیرفتن
Term
admirer
Definition
ستایش کردن
Term
adopter
Definition
پذیرفتن، قبول کردن
Term
adorer
Definition
دوست داشتن [در حد پرستیدن]، عاشق بودن
Term
adresser
Definition
فرستادن، ارسال کردن
Term
afficher
Definition
آگهی کردن
Term
affirmer
Definition
اثبات کردن، ادعا کردن
Term
agencer
Definition
چیدن، چیدمان کردن
Term
agir
Definition
اقدام کردن، عمل کردن
Term
agrandir
Definition
بزرگ کردن
Term
aider
Definition
کمک کردن
Term
aimer
Definition
دوست داشتن [معمولی]؛ اگر بدون قید استفاده شود: عاشق بودن
Term
ajouter
Definition
اضافه کردن
Term
ajuster
Definition
سایز کردن (لباس)
Term
aller
Definition
رفتن؛ حرکت کردن؛ عازم بودن
Term
aller à
Definition
آمدن چیزی به کسی
Term
allonger
Definition
دراز کردن؛ طولانی کردن
Term
allumer
Definition
روشن کردن (هرچیزی)
Term
alterner
Definition
تناوب ایجاد کردن، نوبتی انجام دادن
Term
améliorer
Definition
بهتر کردن
Term
amener
Definition
کسی را با خود آوردن (انسان)
Term
amuser
Definition
سرگرم کردن؛ سر کسی را گرم کردن
Term
animer
Definition
زنده کردن، احیا کردن
Term
annoncer
Definition
اعلام کردن
Term
annuler
Definition
لغو کردن، کنسل کردن
Term
apparaître
Definition
ظاهر شدن
Term
appartenir
Definition
تعلق داشتن
Term
appeler
Definition
صدا زدن؛ تلفن کردن؛ فراخواندن
Term
applaudir
Definition
تشویق کردن با دست، دست زدن، کف زدن
Term
appliquer
Definition
به کار بردن
Term
apporter
Definition
چیزی را با خود آوردن (غیرانسان)
Term
apprécier
Definition
ارزیابی کردن، برآورد کردن؛ پسندیدن؛ ستایش کردن؛ احترام گذاشتن
Term
apprendre
Definition
یاد گرفتن
Term
approcher
Definition
در راه بودن، در پیش بودن، پیش روی بودن
Term
appuyer
Definition
تکیه کردن، تکیه دادن چیزی به جایی؛ فشار دادن دکمه
Term
armer
Definition
مسلح کردن
Term
arracher
Definition
از ریشه کندن (درخت، دندان، گیاه و ...)
Term
arranger
Definition
تعمیر کردن؛ سر و سامان دادن
Term
arrêter
Definition
متوقف کردن؛ دست کشیدن؛ توقیف کردن؛ دستگیر کردن؛ بازداشت کردن
Term
arriver
Definition
رسیدن
Term
arriver à
Definition
موفق شدن در
Term
arroser
Definition
آبیاری کردن، آب دادن به گیاهان
Term
articuler
Definition
از مخرج تلفظ و ادا کردن
Term
aspirer
Definition
فروبردن هوا به داخل دستگاه تنفسی (دم)
Term
assaillir
Definition
حمله کردن
Term
assaisonner
Definition
چاشنی زدن
Term
assassiner
Definition
به قتل رساندن
Term
asseoir
Definition
نشاندن
Term
assister
Definition
شرکت کردن در
Term
associer
Definition
وصل کردن، ربط دادن
Term
assortir
Definition
جور کردن، ست کردن
Term
assumer
Definition
بر عهده گرفتن
Term
assurer
Definition
ضمانت کردن؛ بیمه کردن؛ اطمینان دادن
Term
attacher
Definition
بستن، متصل کردن، وصل کردن
Term
attaquer
Definition
حمله کردن توأم با کتک زدن
Term
atteindre
Definition
رسیدن به، نائل آمدن
Term
attendre
Definition
منتظر بودن، صبر کردن
Term
attirer
Definition
جذب کردن، جلب کردن
Term
attraper
Definition
به چنگ آوردن
Term
augmenter
Definition
افزایش دادن؛ افزایش یافتن
Term
augurer
Definition
فال گرفتن
Term
autoriser
Definition
مجاز کردن
Term
avaler
Definition
بلعیدن
Term
avancer
Definition
جلو انداختن، جلو رفتن
Term
avertir
Definition
هشدار دادن
Term
aveugler
Definition
کور کردن
Term
avoir
Definition
داشتن
Term
avouer
Definition
اعتراف کردن
Term
baigner
Definition
آب تنی کردن کسی
Term
baiser
Definition
بوسیدن
Term
baisser
Definition
پایین کشیدن؛ پایین انداختن
Term
balader
Definition
گردش کردن
Term
balayer
Definition
جارو کردن با دست
Term
barrer
Definition
خط زدن
Term
bâtir
Definition
ساختن
Term
battre
Definition
زدن (دست زدن؛ تخم مرغ زدن و ...)
Term
bavarder
Definition
پرحرفی کردن، وراجی کردن
Term
bécoter
Definition
بوسیدن
Term
bénéficier de
Definition
بهره بردن از
Term
bénir
Definition
دعا کردن؛ آمرزیدن؛ از گناه کسی گذشتن
Term
biser
Definition
بوسیدن
Term
blanchir
Definition
سفید کردن
Term
blesser
Definition
زخمی کردن
Term
bloquer
Definition
مسدود کردن؛ بند آوردن
Term
bluffer
Definition
بلوف زدن
Term
boire
Definition
نوشیدن
Term
bondir
Definition
یهو پریدن؛ پریدن روی کسی
Term
boucher
Definition
مسدود کردن، پر کردن (سوراخ و ...)، بستن دهانه چیزی، پر کردن دهانه چیزی
Term
bouder
Definition
با کسی قهر بودن
Term
bouger
Definition
تکان خوردن
Term
bouillir
Definition
جوشیدن
Term
bouquiner
Definition
کتاب خواندن
Term
bousculer
Definition
تنه زدن؛ برخورد کردن به کسی
Term
brancher
Definition
به پریز برق زدن
Term
débrancher
Definition
از پریز برق کشیدن
Term
bricoler
Definition
تعمیر کردن جزئی خانه
Term
briller
Definition
درخشیدن
Term
briser
Definition
شکستن، در هم شکستن، خرد کردن (غیر فیزیکی)
Term
brosser
Definition
برس زدن
Term
brouiller
Definition
کدورت داشتن؛ قاطی کردن
Term
brûler
Definition
سوختن؛ سوزاندن، آتش زدن
Term
cacher
Definition
مخفی کردن، پنهان کردن، قایم کردن
Term
cacheter
Definition
مهر و موم کردن
Term
calculer
Definition
حساب کردن
Term
calligraphier
Definition
خوش‌نویسی کردن، خطاطی کردن
Term
calmer
Definition
آرام کردن
Term
caractériser
Definition
تعیین ویژگی کردن
Term
casser
Definition
شکستن (فیزیکی)
Term
causer
Definition
باعث شدن (منفی)
Term
célébrer
Definition
جشن گرفتن
Term
cesser
Definition
متوقف کردن؛ دست کشیدن؛ دست (از کاری یا چیزی) کشیدن؛ خاتمه دادن (به کاری یا چیزی)
Term
chagriner
Definition
غمگین کردن، اندوهگین کردن
Term
changer
Definition
تغییر دادن، تغییر کردن
Term
chanter
Definition
آواز خواندن
Term
chantonner
Definition
آواز خواندن
Term
charger
Definition
به عهده‌ (کسی) گذاشتن، سپردن به؛ شارژ کردن؛ بارگذاری کردن
Term
charmer
Definition
مسحور کردن، شیفته کردن؛ سحر کردن
Term
chasser
Definition
شکار کردن
Term
châtier
Definition
مجازات الهی کردن
Term
chatoyer
Definition
موج زدن (پارچه، دریا، مو و ...)؛ برق زدن، رنگ به رنگ شدن
Term
chauffer
Definition
گرم کردن
Term
chausser
Definition
به پا کردن کفش، پوشیدن کفش
Term
chercher
Definition
گشتن، جستجو کردن
Term
chercher à
Definition
دنبال چیزی بودن، هدف چیزی را داشتن
Term
chérir
Definition
گرامی داشتن، عزیز شمردن
Term
chiner
Definition
دنبال اشیاء قدیمی در سمساری یا عتیقه فروشی گشتن
Term
choisir
Definition
انتخاب کردن
Term
chômer
Definition
بیکار کردن؛ خواباندن کار، تعطیل کردن کار
Term
chuchoter
Definition
پچ پچ کردن (با کسی)
Term
circuler
Definition
حرکت کردن؛ در گردش بودن، در جریان بودن
Term
citer
Definition
ذکر کردن
Term
classer
Definition
طبقه بندی کردن
Term
classifier
Definition
طبقه بندی کردن (رسمی تر)
Term
cliquer
Definition
کلیک کردن
Term
cocher
Definition
تیک زدن، علامت زدن
Term
coder
Definition
رمزگذاری کردن، کدگذاری کردن
Term
cogner
Definition
کوفتن، کوباندن
Term
coiffer
Definition
پیرایش کردن مو، مرتب کردن مو
Term
coincer
Definition
در گوشه ای گیر انداختن
Term
collaborer
Definition
شریک گرفتن، شریک داشتن
Term
coller
Definition
چسباندن
Term
colorer
Definition
رنگ کردن، رنگ آمیزی کردن
Term
combattre
Definition
مبارزه کردن
Term
commander
Definition
سفارش دادن (چیزی)؛ دستور دادن
Term
commencer
Definition
شروع کردن به؛ شروع شدن با
Term
commenter
Definition
تفسیر کردن
Term
commettre
Definition
مرتکب شدن، انجام دادن منفی
Term
communiquer
Definition
ارتباط داشتن
Term
comparer
Definition
مقایسه کردن
Term
compenser
Definition
تلافی کردن
Term
compléter
Definition
کامل کردن، تکمیل کردن
Term
composer
Definition
ترکیب کردن، تشکیل دادن؛ آهنگسازی کردن؛ شماره گرفتن
Term
comprendre
Definition
فهمیدن؛ شامل بودن، شامل شدن، در بر داشتن
Term
compter
Definition
شمردن؛ شامل بودن، شامل شدن، در بر داشتن
Term
concerner
Definition
در ارتباط بودن با، مربوط بودن به
Term
concevoir
Definition
خلق کردن؛ تصور کردن
Term
conclure
Definition
محتوی داشتن
Term
condamner
Definition
محکوم کردن
Term
conduire
Definition
رانندگی کردن؛ هدایت کردن
Term
confirmer
Definition
تأیید کردن
Term
confronter
Definition
مواجه شدن (غیر انسان)
Term
conjoindre
Definition
پیوند دادن
Term
conjuguer
Definition
صرف کردن [فعل]
Term
connaître
Definition
شناختن
Term
connecter
Definition
وصل کردن
Term
consacrer
Definition
اختصاص دادن
Term
conseiller
Definition
توصیه کردن
Term
constater
Definition
به کنه چیزی پی بردن
Term
constituer
Definition
ساختن
Term
construire
Definition
ساختن
Term
consulter
Definition
مشورت کردن؛ مشاوره دادن؛ چک کردن، بررسی کردن
Term
contacter
Definition
تماس گرفتن، ارتباط برقرار کردن
Term
contenir
Definition
محتوی داشتن
Term
continuer
Definition
ادامه دادن
Term
contrarier
Definition
ناراحت کردن
Term
contrôler
Definition
کنترل کردن
Term
convenir
Definition
مناسب بودن (برای)
Term
correspondre
Definition
در ارتباط بودن با؛ نامه نگاری کردن
Term
corriger
Definition
صحیح کردن، تصحیح کردن
Term
corrompre
Definition
فاسد شدن (انسان و غیر انسان)
Term
coucher
Definition
به رختخواب بردن، خواباندن
Term
coudre
Definition
دوختن
Term
couler
Definition
جاری شدن
Term
couper
Definition
بریدن، برش دادن
Term
courir
Definition
دویدن
Term
coûter
Definition
قیمت داشتن
Term
couvrir
Definition
پوشاندن
Term
cracher
Definition
تف کردن، تف انداختن
Term
créer
Definition
خلق کردن، آفریدن [توسط هم خدا و هم انسان]
Term
crier
Definition
فریاد زدن سر کسی، داد زدن سر کسی، جیغ زدن سر کسی
Term
croire
Definition
باور داشتن، باور کردن
Term
croiser
Definition
از مقابل کسی گذشتن، برخورد ضربدری داشتن
Term
cueillir
Definition
چیدن میوه از درخت
Term
cuire
Definition
پختن
Term
cuisiner
Definition
آشپزی کردن
Term
cultiver
Definition
پرورش دادن
Term
dactylographier
Definition
تایپ کردن
Term
danser
Definition
رقصیدن
Term
dater de
Definition
مربوط به تاریخ خاصی بودن، به زمان مشخصی برگشتن
Term
débarasser
Definition
آزاد کردن
Term
débarquer
Definition
سوار شدن [به کشتی، قایق، قطار و هواپیما]
Term
débuter
Definition
شروع کردن
Term
décacheter
Definition
باز کردن مهر و موم
Term
décéder
Definition
از دنیا رفتن، درگذشتن
Term
décevoir
Definition
نا امید کردن
Term
décharger
Definition
دشارژ کردن
Term
déchiffrer
Definition
رمزگشایی کردن
Term
déchirer
Definition
پاره کردن
Term
décider
Definition
تصمیم گرفتن
Term
déclarer
Definition
تصریح کردن
Term
décoller
Definition
کندن، از چسب باز کردن
Term
décomposer
Definition
تجزیه کردن
Term
décorer
Definition
تزیین کردن
Term
décourager
Definition
توی ذوق کسی زدن، دلسرد کردن
Term
découvrir
Definition
کشف کردن
Term
décrire
Definition
توصیف کردن
Term
défaire
Definition
باز کردن (دکمه، کمربند، چمدان و ...)
Term
défendre
Definition
دفاع کردن؛ قدغن کردن
Term
défiler
Definition
رژه رفتن
Term
définir
Definition
تعریف کردن؛ تعیین کردن، مشخص کردن
Term
dégager
Definition
خالی کردن گاز؛ آزاد کردن یک فضا
Term
déguiser
Definition
لباس مبدل پوشاندن
Term
déguster
Definition
چشیدن، مزه کردن
Term
déjeuner
Definition
ناهار خوردن؛ صبحانه خوردن
Term
délabrer
Definition
خراب شدن؛ از بین رفتن سلامتی؛ فرتوت شدن
Term
demander
Definition
درخواست کردن، تقاضا کردن
Term
déménager
Definition
اسباب کشی کردن
Term
demeurer
Definition
ماندن
Term
démoder
Definition
از مد انداختن
Term
démonter
Definition
پایین رفتن؛ پایین بردن؛ پیاده کردن [از وسایل نقلیه به جز کشتی، قایق، قطار و هواپیما]
Term
dénier
Definition
انکار کردن
Term
dénombrer
Definition
شمردن، شمارش کردن
Term
dénoncer
Definition
مقصر دانستن؛ لو دادن جنایی
Term
dénouer
Definition
گره باز کردن
Term
dénuder
Definition
عریان کردن، برهنه کردن، لخت کردن
Term
dépanner
Definition
تعمیر کردن
Term
dépasser
Definition
سبقت گرفتن، پیشی گرفتن
Term
dépendre
Definition
وابسته بودن به؛ بستگی داشتن به
Term
dépenser
Definition
پول خرج کردن
Term
déplacer
Definition
جابجا کردن؛ این طرف آن طرف بردن
Term
déplier
Definition
از تا باز کردن
Term
déposer
Definition
گذاشتن، قرار دادن (ادبی)
Term
déprimer
Definition
افسرده کردن
Term
déranger
Definition
مزاحمت ایجاد کردن، مزاحم کسی شدن
Term
dérouler
Definition
مرور کردن (خاطره، حادثه و ...)
Term
désavouer
Definition
انکار کردن
Term
descendre
Definition
پایین آمدن؛ پایین آوردن؛ پیاده شدن از وسایل نقلیه به جز کشتی، قایق، قطار و هواپیما]؛ پیاده کردن
Term
désespérer
Definition
نا امید بودن؛ نا امید کردن
Term
déshabiller
Definition
درآوردن لباس
Term
désigner
Definition
مشخص کردن
Term
désirer
Definition
مایل بودن، تمایل داشتن، میل داشتن [به غذا و ...]
Term
désobéir
Definition
سرپیچی کردن
Term
desservir
Definition
جمع کردن میز غذا، سفره و ...؛ سرویس دادن (خودرو، قطار)
Term
dessiner
Definition
طراحی کردن
Term
destituer
Definition
محروم کردن
Term
détendre
Definition
استراحت دادن
Term
détester
Definition
متنفر بودن، بیزار بودن
Term
détruire
Definition
خراب کردن
Term
devenir
Definition
شدن
Term
dévêtir
Definition
لباس کسی را درآوردن
Term
deviner
Definition
حدس زدن
Term
devoir
Definition
بایستن؛ بدهکار بودن، مدیون بودن
Term
diminuer
Definition
کاهش دادن؛ کاهش یافتن
Term
dîner
Definition
شام خوردن
Term
dire
Definition
گفتن
Term
diriger
Definition
مدیریت کردن
Term
discuter
Definition
بحث کردن؛ چت کردن
Term
disparaître
Definition
ناپدید شدن
Term
disputer
Definition
دعوا کردن
Term
distinguer
Definition
تمییز دادن، تشخیص دادن (غیر از پزشکی)
Term
distraire
Definition
سرگرم کردن؛ سر کسی را گرم کردن، حواس کسی را پرت کردن
Term
distribuer
Definition
توزیع کردن
Term
divertir
Definition
سرگرم کردن؛ سر کسی را گرم کردن
Term
diviser
Definition
تقسیم کردن
Term
divorcer
Definition
طلاق گرفتن از
Term
dominer
Definition
تسلط داشتن
Term
donner
Definition
دادن
Term
dormir
Definition
خوابیدن
Term
doucher
Definition
حمام کردن کسی
Term
douter
Definition
شک کردن
Term
durer
Definition
طول کشیدن؛ دوام آوردن
Term
échanger
Definition
مبادله کردن، رد و بدل کردن
Term
échapper
Definition
دور کردن
Term
échapper à
Definition
گریز داشتن از چیزی
Term
éclairer
Definition
روشن کردن
Term
éclater
Definition
جرقه زدن
Term
économiser
Definition
صرفه جویی کردن
Term
écouler
Definition
جریان دادن
Term
écouter
Definition
گوش دادن، گوش کردن (فعل حسی)
Term
écrire
Definition
نوشتن
Term
éditer
Definition
منتشر کردن؛ ویرایش کردن
Term
éduquer
Definition
تعلیم دادن
Term
effacer
Definition
پاک کردن
Term
effectuer
Definition
اجرا کردن
Term
effrayer
Definition
ترساندن
Term
égaler
Definition
برابری کردن با، مساوی بودن با
Term
élaborer
Definition
تدارک دیدن
Term
élargir
Definition
بسط دادن، گسترش دادن
Term
élever
Definition
بزرگ کردن، پرورش دادن، بار آوردن
Term
élire
Definition
انتخاب کردن، برگزیدن
Term
éloigner
Definition
دور کردن؛ دوری کردن، پرهیز کردن
Term
embarasser
Definition
به دردسر انداختن؛ دچار مصیبت شدن
Term
embarquer
Definition
پیاده شدن [از کشتی، قایق، قطار و هواپیما]
Term
embarrasser
Definition
دچار مصیبت شدن
Term
embellir
Definition
زیبا کردن
Term
embraser
Definition
آتش زدن، سوزاندن؛ نورانی کردن
Term
embrasser
Definition
در آغوش گرفتن و بوسیدن
Term
émerveiller
Definition
به شگفت آوردن، حیرت‌زده کردن
Term
émigrer
Definition
مهاجرت کردن
Term
emmener
Definition
کسی را با خود بردن (انسان)
Term
émonder
Definition
هرس کردن
Term
émouvoir
Definition
هیجان زده کردن
Term
empêcher
Definition
جلوگیری کردن، ممانعت کردن
Term
emplir
Definition
پر کردن
Term
empoisonner
Definition
مسموم کردن؛ سمپاشی کردن
Term
s'empoisonner
Definition
مسموم شدن
Term
emporter
Definition
چیزی را با خود بردن (غیرانسان)
Term
emprisonner
Definition
زندانی کردن
Term
emprunter
Definition
قرض گرفتن، وام گرفتن
Term
enchanter
Definition
مسحور کردن، مجذوب کردن
Term
encourager
Definition
تشویق کردن، دلگرم کردن
Term
endommager
Definition
آسیب رساندن، خسارت وارد کردن
Term
endormir
Definition
خواباندن
Term
enfermer
Definition
محبوس کردن
Term
enfoncer
Definition
فرو کردن
Term
engager
Definition
متعهد کردن
Term
engloutir
Definition
ناپدید کردن
Term
enlever
Definition
ربودن، بلند کردن؛ درآوردن لباس؛ کندن و جمع کردن سرامیک و موزاییک؛ جمع کردن موکت
Term
enneiger
Definition
در برف فرو رفتن؛ در برف فرو بردن
Term
ennuyer
Definition
آزار دادن؛ حوصله سر بردن؛ کسل کردن
Term
énoncer
Definition
بیان کردن
Term
enquêter
Definition
تحقیق کردن، پژوهش کردن
Term
enregistrer
Definition
ضبط کردن، ثبت کردن
Term
enrichir
Definition
غنی کردن
Term
enseigner
Definition
آموزش دادن، درس دادن
Term
entamer
Definition
ناخنک زدن؛ دستکاری کردن
Term
entendre
Definition
شنیدن (فعل احساسی)
Term
entourer
Definition
احاطه کردن [کسی یا چیزی]؛ دورتادور کسی یا چیزی را گرفتن؛ دور چیزی را خط کشیدن
Term
entraîner
Definition
تمرین ورزشی دادن
Term
entrer
Definition
وارد شدن؛ وارد کردن
Term
entrevoir
Definition
دیدن از بین (فعل احساسی)
Term
entrouvrir
Definition
باز کردن تا نیمه
Term
envelopper
Definition
دور تا دور چیزی را پوشاندن
Term
envoyer
Definition
ارسال کردن، فرستادن
Term
épanouir
Definition
شکوفا کردن
Term
épargner
Definition
پس انداز کردن
Term
épeler
Definition
هجی کردن، حرف به حرف گفتن
Term
épicer
Definition
ادویه زدن
Term
épiler
Definition
اصلاح کردن موی بدن کسی از ریشه (زنان)
Term
épouser
Definition
ازدواج کردن با
Term
épousseter
Definition
گردگیری کردن
Term
épouvanter
Definition
ترساندن
Term
éprouver
Definition
تجربه کردن؛ آزمایش کردن؛ امتحان کردن؛ محک زدن
Term
épuiser
Definition
به شدت خسته بودن؛ کسی را از پا درآوردن، کسی را هلاک کردن
Term
équilibrer
Definition
متعادل کردن، متوازن کردن
Term
escalader
Definition
بالا رفتن، صعود کردن
Term
espérer
Definition
امیدوار بودن، امید داشتن؛ امیدوار کردن
Term
essayer de
Definition
تلاش کردن، سعی کردن؛ آزمایش کردن
Term
essuyer
Definition
خشک کردن (ادبی تر)
Term
estamper
Definition
مهر زدن
Term
établir
Definition
تأسیس کردن
Term
éteindre
Definition
خاموش کردن (هرچیزی)
Term
étendre
Definition
باز کردن، پهن کردن، گسترش دادن
Term
éternuer
Definition
عطسه کردن
Term
étonner
Definition
متعجب کردن، به حیرت آوردن
Term
être
Definition
بودن (برای گفتن ملیت و اسم به کار می رود)
Term
étudier
Definition
تحصیل کردن
Term
évaluer
Definition
ارزیابی کردن، برآورد کردن
Term
éveiller
Definition
بیدار کردن (غیرانسان)
Term
éviter
Definition
خودداری کردن
Term
évoquer
Definition
تداعی کردن
Term
exagérer
Definition
اغراق کردن
Term
exclure
Definition
اخراج کردن؛ برکنار کردن
Term
exécuter
Definition
اعدام کردن؛ اجرا کردن
Term
exempter
Definition
معاف کردن؛ معاف شدن
Term
exercer
Definition
تمرین دادن [درسی]
Term
exiger
Definition
نیاز داشتن
Term
exiler
Definition
تبعید کردن
Term
exister
Definition
وجود داشتن
Term
expédier
Definition
فرستادن (ادبی تر)
Term
expérimenter
Definition
تجربه کردن
Term
expirer
Definition
خارج کردن هوا از دستگاه تنفسی (بازدم)؛ منقضی بودن
Term
expliquer
Definition
توضیح دادن
Term
exploser
Definition
منفجر شدن
Term
exporter
Definition
صادرات کردن
Term
exposer
Definition
ارائه کردن، مطرح کردن
Term
exprimer
Definition
بیان کردن
Term
extraire
Definition
گزیدن، برگزیدن [از کتاب و ...]
Term
fabriquer
Definition
درست کردن، ساختن
Term
fâcher
Definition
عصبانی کردن
Term
faciliter
Definition
آسان کردن، راحت‌تر کردن
Term
faire
Definition
انجام دادن؛ درست کردن
Term
falloir
Definition
بایستن
Term
fasciner
Definition
مسحور کردن، شیفته کردن
Term
fatiguer
Definition
خسته کردن؛ خسته شدن
Term
favoriser
Definition
حمایت کردن
Term
féliciter
Definition
تبریک گفتن، شادباش گفتن
Term
fermer
Definition
بستن
Term
fêter
Definition
جشن گرفتن
Term
finir
Definition
تمام کردن، خاتمه دادن
Term
fixer
Definition
ثابت کردن (جسم)؛ نصب کردن (جسم)
Term
flâner
Definition
گشت زدن برای پیدا کردن چیزی؛ پرسه زدن در خیابان
Term
flétrir
Definition
پژمرده شدن
Term
fleurir
Definition
گل دادن؛ شکوفه دادن
Term
fonctionner
Definition
عمل کردن؛ کار کردن [غیر انسان]
Term
fonder
Definition
پایه ریزی کردن، تأسیس کردن
Term
fondre
Definition
ذوب کردن
Term
forcer
Definition
مجبور کردن به زور، وادار کردن به زور
Term
former
Definition
تشکیل دادن
Term
formuler
Definition
فرمول بندی کردن
Term
fouiller
Definition
گشتن و به هم ریختن (مثل دزدها)
Term
fraîchir
Definition
خنک کردن؛ طراوت بخشیدن؛ شاداب کردن؛ تازه کردن
Term
frapper
Definition
ضربه زدن
Term
fréquenter
Definition
رفت و آمد کردن
Term
frigorifier
Definition
منجمد کردن
Term
frire
Definition
سرخ کردن (غذا)
Term
friser
Definition
فر کردن مو
Term
frustrer
Definition
دلسرد کردن، مایوس کردن، سرخورده کردن
Term
fuir
Definition
فرار کردن، گریختن؛ نشتی دادن
Term
fumer
Definition
دود کردن؛ سیگار کشیدن
Term
fusiller
Definition
تیراندازی کردن
Term
gagner
Definition
برنده شدن، به دست آوردن
Term
garantir
Definition
تأمین کردن؛ تهیه کردن؛ ضمانت کردن
Term
garder
Definition
حفظ کردن؛ نگه داشتن، نگهداری کردن؛ مراقبت کردن از انسان و غیر انسان
Term
gaspiller
Definition
اسراف کردن
Term
geler
Definition
یخ زدن
Term
gêner
Definition
اذیت کردن
Term
gérer
Definition
اداره کردن، مدیریت کردن
Term
glisser
Definition
سراندن؛ سر خوردن
Term
gonfler
Definition
باد کردن، از باد پر کردن
Term
goûter
Definition
چشیدن، مزه کردن
Term
goutter
Definition
چکاندن؛ چکیدن، چکه چکه کردن
Term
grandir
Definition
بزرگ شدن
Term
grimper
Definition
از شاخه به شاخه درخت پریدن میمون
Term
grouper
Definition
گروه بندی کردن
Term
guérir
Definition
بهبود یافتن
Term
guider
Definition
راهنمایی کردن
Term
h*oqueter
Definition
سکسکه کردن
Term
habiller
Definition
لباس پوشاندن به کسی
Term
habiter
Definition
سکونت داشتن
Term
habituer
Definition
عادت دادن
Term
héberger
Definition
اقامت داشتن (چند روزه)
Term
hériter
Definition
به ارث بردن
Term
hésiter
Definition
تردید کردن، تردید داشتن
Term
heurter
Definition
برخورد کردن فیزیکی (برخورد کردن ماشین ها با هم و ...)
Term
hocher
Definition
سر تکان دادن (به سمت بالا و پایین به نشانه تایید)؛ سر تکان دادن (به سمت چپ و راست به نشانه جواب منفی)
Term
homogénéiser
Definition
همگن کردن، هموژنیزه کردن
Term
horrifier
Definition
وحشت کردن
Term
hospitaliser
Definition
بستری شدن
Term
hurler
Definition
زوزه کشیدن گرگ
Term
identifier
Definition
شناسایی کردن، تشخیص دادن
Term
ignorer
Definition
غافل بودن؛ غفلت کردن؛ از قلم انداختن
Term
illustrer
Definition
نشان دادن با تصویر
Term
imaginer
Definition
خیال کردن، تصور کردن
Term
importer
Definition
واردات کردن
Term
imposer
Definition
تحمیل کردن؛ مالیات بستن
Term
imprimer
Definition
چاپ کردن، پرینت کردن
Term
improviser
Definition
بداهه سرایی کردن؛ بداهه گویی کردن؛ بدون آمادگی کاری کردن
Term
incarner
Definition
عینیت بخشیدن
Term
inciter
Definition
برانگیختن؛ تحریک کردن؛ تشویق کردن
Term
inclure
Definition
در بر داشتن، شامل بودن، شامل شدن
Term
indiquer
Definition
مشخص کردن
Term
influencer
Definition
اثر گذاشتن، تحت تأثیر قرار دادن
Term
informer
Definition
خبر دادن، اطلاع دادن، با خبر کردن
Term
initier
Definition
آغاز کردن؛ بنیان نهادن
Term
injurer
Definition
فحش دادن، حرف زشت زدن
Term
inquiéter
Definition
نگران کردن
Term
inscrire
Definition
ثبت نام کردن، نام نویسی کردن
Term
insérer
Definition
تعبیه کردن، گنجاندن
Term
insister
Definition
تأکید کردن، پافشاری کردن، اصرار کردن
Term
inspecter
Definition
بازپرسی کردن، بازجویی کردن
Term
inspirer
Definition
الهام گرفتن
Term
installer
Definition
مستقر کردن؛ نصب کردن؛ تأسیس کردن
Term
insulter
Definition
دشنام دادن، توهین کردن
Term
interdire
Definition
قدغن کردن
Term
intéresser
Definition
علاقمند کردن
Term
interpréter
Definition
تفسیر کردن
Term
interroger
Definition
سؤال پرسیدن، پرسیدن
Term
interviewer
Definition
مصاحبه کردن با میکروفون
Term
intituler
Definition
عنوان دادن
Term
introduire
Definition
معرفی کردن
Term
inventer
Definition
ابداع کردن
Term
investir
Definition
سرمایه گذاری کردن
Term
inviter
Definition
دعوت کردن
Term
ivrer
Definition
مست کردن
Term
jalouser
Definition
حسادت کردن
Term
jardiner
Definition
باغبانی کردن
Term
jeter
Definition
پرت کردن
Term
joindre
Definition
ملحق شدن
Term
jouer
Definition
بازی کردن؛ قمار کردن؛ نواختن آلات موسیقی
Term
juger
Definition
قضاوت کردن
Term
jurer
Definition
قسم خوردن
Term
justifier
Definition
دلیل آوردن
Term
lâcher
Definition
ول کردن، رها کردن؛ افتادن
Term
laisser
Definition
گذاشتن؛ اجازه دادن؛ رها کردن
Term
lancer
Definition
پرتاب کردن (در فاصله بیشتر)
Term
laver
Definition
شستن
Term
lever
Definition
بلند کردن
Term
libérer
Definition
آزاد کردن؛ تخلیه کردن (مکان)؛ خالی کردن (زمان)
Term
licencier
Definition
اخراج کردن؛ برکنار کردن
Term
lier
Definition
وصل کردن
Term
lire
Definition
خواندن؛ مطالعه کردن
Term
livrer
Definition
تحویل دادن
Term
localiser
Definition
تعیین مکان کردن
Term
loger
Definition
جا دادن
Term
lorgner
Definition
چشم چرانی کردن
Term
louer
Definition
اجاره کردن، کرایه کردن؛ اجاره دادن، کرایه دادن
Term
lutter
Definition
مبارزه کردن؛ کُشتی گرفتن
Term
mâcher
Definition
جویدن
Term
maîtriser
Definition
تسلط داشتن
Term
manger
Definition
خوردن
Term
manifester
Definition
تظاهرات کردن؛ نمایش دادن، نشان دادن (رسمی تر)
Term
manquer
Definition
دلتنگ کسی شدن؛ کم داشتن، کم بودن برای کسی؛ از دست دادن چیزی (مثل نمایشگاه)
Term
maquiller
Definition
آرایش کردن کسی
Term
marchander
Definition
چانه زدن
Term
marcher
Definition
پیاده روی کردن؛ راه رفتن، قدم زدن؛ کار کردن [غیر انسان]
Term
marcher sur
Definition
راه رفتن به سمت
Term
marier
Definition
متأهل کردن
Term
marquer
Definition
مارک دار کردن
Term
marteler
Definition
چکش‌کاری کردن، چکش زدن
Term
martyriser
Definition
شهید شدن
Term
masquer
Definition
نقاب زدن، ماسک زدن
Term
maudir
Definition
نفرین کردن؛ لعنت کردن
Term
médire
Definition
بدگویی کردن، غیبت کردن، بد (کسی را) گفتن؛ لعنت کردن
Term
méditer
Definition
فکر کردن (فعل احساساتی)
Term
mélanger
Definition
هم زدن
Term
mémoriser
Definition
به خاطر سپردن، حفظ کردن
Term
menacer
Definition
تهدید کردن
Term
mener
Definition
پیش بردن (انسان و غیرانسان)
Term
mener à
Definition
منجرشدن به، منتهی شدن به (انسان و غیرانسان)
Term
mentionner
Definition
ذکر کردن
Term
mentir
Definition
دروغ گفتن
Term
mériter
Definition
لیاقت داشتن، سزاوار بودن
Term
mesurer
Definition
اندازه گیری کردن؛ اندازه داشتن
Term
mettre
Definition
گذاشتن؛ قرار دادن؛ پوشیدن
Term
mimer
Definition
ادا درآوردن (بدون موسیقی)
Term
modifier
Definition
تغییر دادن (مثبت)، عوض کردن
Term
monter
Definition
بالا رفتن؛ بالا بردن؛ سوار کردن [به وسایل نقلیه به جز کشتی، قایق، قطار و هواپیما]؛ سوار شدن
Term
montrer
Definition
نشان دادن
Term
moquer
Definition
تحقیر کردن
Term
moucher
Definition
فین کردن کسی
Term
mourir
Definition
مردن، فوت کردن
Term
munir
Definition
تدارک دیدن مهمات؛ مسلح کردن، مجهز کردن به سلاح
Term
murmurer
Definition
زمزمه کردن (با خود)
Term
nager
Definition
شنا کردن
Term
naître
Definition
به دنیا آمدن، متولد شدن
Term
narrer
Definition
روایت کردن
Term
négliger
Definition
غفلت کردن؛ فراموش کردن
Term
négocier
Definition
مذاکره کردن
Term
neiger
Definition
برف باریدن
Term
nommer
Definition
نام بردن؛ نامیدن، نام گذاری کردن
Term
noter
Definition
یادداشت کردن
Term
nouer
Definition
گره زدن
Term
noyer
Definition
غرق کردن؛ غرق شدن
Term
numéroter
Definition
شماره‌گذاری کردن
Term
obéir
Definition
اطاعت کردن، تبعیت کردن
Term
obliger
Definition
مجبور کردن، وادار کردن
Term
observer
Definition
مشاهده کردن
Term
obtenir
Definition
به دست آوردن، گرفتن
Term
occuper
Definition
گرفتن، اشغال کردن
Term
offenser
Definition
توهین کردن
Term
offrir
Definition
تقدیم کردن، هدیه دادن
Term
ombrer
Definition
سایه انداختن
Term
opérer
Definition
عمل جراحی کردن
Term
opposer
Definition
مخالفت کردن
Term
optimiser
Definition
بهینه سازی کردن
Term
organiser
Definition
سازماندهی کردن
Term
orienter
Definition
جهت یابی کردن
Term
oser
Definition
جرأت کردن؛ جرأت داشتن
Term
ôter
Definition
برداشتن
Term
oublier
Definition
فراموش کردن
Term
ouvrir
Definition
باز کردن
Term
pâlir
Definition
رنگ کسی پریدن
Term
palpiter
Definition
تپیدن
Term
panser
Definition
پانسمان کردن
Term
parader
Definition
رژه رفتن
Term
paraître
Definition
به نظر رسیدن؛ ظاهر شدن؛ چاپ شدن مطبوعات
Term
pardonner
Definition
از تقصیر کسی گذشتن، کسی را بخشیدن (فقط انسان)
Term
parfaire
Definition
کامل کردن، تکمیل کردن
Term
parfumer
Definition
معطر کردن، خوشبو کردن
Term
parier
Definition
شرط بندی کردن
Term
parler
Definition
صحبت کردن، حرف زدن
Term
partager
Definition
تقسیم کردن، به اشتراک گذاشتن
Term
participer
Definition
شرکت کردن در
Term
partir
Definition
عزیمت کردن، رفتن [رسمی]
Term
parvenir
Definition
رسیدن
Term
parvenir à
Definition
موفق شدن در
Term
passer
Definition
گذشتن، رد شدن، عبور کردن؛ یک سری زدن؛ گذراندن وقت به انجام کاری؛ پاس دادن کسی به کسی
Term
passionner
Definition
به شور آوردن، شیفته کردن
Term
patienter
Definition
شکیبایی کردن؛ تحمل کردن، صبر کردن
Term
payer
Definition
پرداخت کردن
Term
pêcher
Definition
صید کردن از آب
Term
peindre
Definition
نقاشی کردن، نقاشی کشیدن
Term
peler
Definition
پوست کندن (میوه، سبزی)، پوست گرفتن
Term
pénaliser
Definition
جریمه کردن
Term
pencher
Definition
خم کردن
Term
pendre
Definition
آویختن، آویزان کردن
Term
pénétrer
Definition
نفوذ کردن
Term
penser
Definition
فکر کردن (فعل احساساتی)
Term
percevoir
Definition
درک کردن
Term
perdre
Definition
از دست دادن کسی یا چیزی؛ گم کردن [بدون امید به پیدا کردن]؛ باختن؛ بازنده شدن
Term
permettre
Definition
اجازه دادن
Term
perpétuer
Definition
جاودانه کردن، ماندگار کردن
Term
persévérer
Definition
پشتکار داشتن
Term
perturber
Definition
مختل کردن، برهم زدن، مغشوش کردن
Term
peser
Definition
وزن داشتن؛ وزن کردن چیزی
Term
photographier
Definition
عکس گرفتن
Term
piloter
Definition
خلبانی کردن
Term
pique-niquer
Definition
رفتن به پیک نیک
Term
pivoter
Definition
به دور محوری چرخیدن
Term
placer
Definition
قرار دادن؛ قرار گرفتن؛ جانمایی کردن؛ سرمایه گذاری کردن
Term
plaire
Definition
خوشایند کسی بودن، خوش آمدن
Term
planifier
Definition
برنامه‌ریزی کردن، طرح‌ریزی کردن
Term
planter
Definition
کاشتن
Term
pleurer
Definition
گریه کردن
Term
pleuvoir
Definition
باران باریدن
Term
plier
Definition
تا کردن
Term
plonger
Definition
شیرجه زدن؛ غوطه ور کردن
Term
porter
Definition
حمل کردن؛ به تن داشتن (انسان)
Term
poser
Definition
قرار دادن؛ باعث شدن
Term
posséder
Definition
مالک [چیزی] بودن، داشتن
Term
poster
Definition
پست کردن، فرستادن، ارسال کردن
Term
pourrir
Definition
فاسد شدن (غیر انسان)
Term
poursuivre
Definition
ادامه دادن؛ تعقیب کردن
Term
pousser
Definition
هل دادن؛ روییدن (گیاهان و ...)
Term
pouvoir
Definition
توانستن
Term
pratiquer
Definition
به کار بردن
Term
précéder
Definition
قبل تر واقع شدن
Term
préciser
Definition
مشخص کردن با دقت
Term
préférer
Definition
ترجیح دادن
Term
prendre
Definition
گرفتن؛ سوار شدن؛ خوردن؛ بردن؛ برداشتن؛ در بر داشتن
Term
préoccuper
Definition
درگیر کردن ذهن کسی
Term
préparer
Definition
آماده کردن
Term
prescrire
Definition
تجویز کردن
Term
présenter
Definition
معرفی کردن
Term
prêter
Definition
قرض دادن، وام دادن
Term
prétexter
Definition
بهانه آوردن
Term
prévendre
Definition
پیش فروش کردن
Term
prévenir
Definition
زودتر خبر دادن، از قبل خبر دادن
Term
prévoir
Definition
پیش‌بینی کردن
Term
prier
Definition
خواهش کردن؛ نماز خواندن
Term
priver
Definition
محروم کردن
Term
privilégier
Definition
ترجیح دادن
Term
produire
Definition
تولید کردن
Term
profiter de
Definition
بهره بردن از
Term
progresser
Definition
پیشرفت کردن، ترقی کردن
Term
prolonger
Definition
طولانی کردن
Term
promener
Definition
گردش کردن، به گردش بردن
Term
promettre
Definition
قول دادن
Term
prononcer
Definition
تلفظ کردن
Term
proposer
Definition
پیشنهاد کردن، پیشنهاد دادن
Term
protéger
Definition
محافظت کردن، مراقبت کردن
Term
protester
Definition
اعتراض کردن
Term
prouver
Definition
ثابت کردن (مسئله، موضوع، چیزی)
Term
provoquer
Definition
باعث شدن
Term
psychanalyser
Definition
روانکاوی کردن
Term
publier
Definition
منتشر کردن
Term
punir
Definition
تنبیه کردن
Term
quereller
Definition
مشاجره کردن
Term
questionner
Definition
سؤال پرسیدن، پرسیدن
Term
quitter
Definition
ترک کردن (بیشتر برای غیرانسان)
Term
raccompagner
Definition
همراهی کردن دوباره؛ دوباره بدرقه کردن
Term
racheter
Definition
خریدن دوباره
Term
raconter
Definition
روایت کردن، تعریف کردن، نقل کردن
Term
rafraîchir
Definition
خنک کردن دوباره؛ طراوت بخشیدن دوباره؛ شاداب کردن دوباره؛ تازه کردن دوباره
Term
ramasser
Definition
از زمین برداشتن؛ برداشت کردن صیفی جات بوته ای (سیب زمینی، پیاز، توت فرنگی، قارچ و ...)
Term
ramener
Definition
کسی را دوباره با خود آوردن، رساندن کسی
Term
ramer
Definition
پارو زدن
Term
ranger
Definition
مرتب کردن (بیشتر برای فضا)، چیزی را سر جایش گذاشتن
Term
ranimer
Definition
دوباره زندگی کردن؛ زنده نگه داشتن
Term
rappeler
Definition
تداعی کردن؛ دوباره زنگ زدن
Term
rapporter
Definition
با خود آوردن
Term
raser
Definition
اصلاح کردن موی بدن کسی (مردان)
Term
rassembler
Definition
جمع کردن
Term
rater
Definition
از دست دادن (فرصت و موقعیت)؛ خراب درآوردن چیزی
Term
rattraper
Definition
تلافی کردن، جبران کردن
Term
réagir
Definition
عکس العمل کردن، عکس العمل نشان دادن
Term
réaliser
Definition
به واقعیت رساندن، واقعی کردن، تحقق بخشیدن؛ کارگردانی کردن
Term
rebâtir
Definition
ساختن دوباره، از نو بنا کردن
Term
réceptionner
Definition
دریافت کردن
Term
recevoir
Definition
دریافت کردن
Term
rechercher
Definition
تحقیق کردن، پژوهش کردن
Term
réciter
Definition
از بر خواندن، از حفظ خواندن، از بر گفتن، از حفظ گفتن
Term
récolter
Definition
برداشت کردن (محصول)؛ درو کردن
Term
recommander
Definition
توصیه کردن، سفارش دادن دوباره
Term
récompenser
Definition
تلافی کردن
Term
reconduire
Definition
رانندگی کردن دوباره؛ دوباره هدایت کردن
Term
reconnaître
Definition
به جا آوردن؛ قدردان بودن
Term
reconstituer
Definition
ساختن دوباره
Term
récupérer
Definition
گرفتن دوباره؛ بازیابی کردن
Term
redécouvrir
Definition
کشف کردن دوباره
Term
redescendre
Definition
پایین آمدن دوباره؛ پایین آوردن دوباره؛ پیاده شدن دوباره از وسایل نقلیه به جز کشتی، قایق، قطار و هواپیما]؛ پیاده کردن دوباره
Term
rédiger
Definition
نوشتن
Term
redonner
Definition
دادن دوباره
Term
redresser
Definition
برافراشته شدن؛ صاف ایستادن
Term
réécouter
Definition
گوش دادن دوباره
Term
réécrire
Definition
نوشتن دوباره
Term
refermer
Definition
بستن دوباره
Term
réfléchir
Definition
تفکر عمیق داشتن، اندیشیدن (فعل احساساتی)
Term
reformuler
Definition
فرمول بندی کردن دوباره
Term
refuser
Definition
رد کردن؛ ممانعت کردن
Term
regarder
Definition
نگاه کردن؛ تماشا کردن
Term
régler
Definition
تنظیم کردن
Term
regretter
Definition
افسوس خوردن، حسرت خوردن
Term
regrouper
Definition
گروه بندی کردن دوباره
Term
réhabiliter
Definition
مرمت کردن؛ بازسازی کردن؛ اعاده حیثیت کردن
Term
rejaillir
Definition
پاشیدن (از جای دیگر)
Term
rejoindre
Definition
ملحق شدن دوباره
Term
relâcher
Definition
ول کردن دوباره، دوباره آزاد کردن، دوباره افتادن
Term
relaxer
Definition
استراحت دادن
Term
relever
Definition
بیرون کشیدن، درآوردن
Term
relier
Definition
وصل کردن دوباره
Term
relire
Definition
خواندن دوباره
Term
remarquer
Definition
خاطرنشان کردن؛ یهویی متوجه چیزی شدن؛ زیر نظر گرفتن؛ زیر سر داشتن
Term
remédier
Definition
چاره کردن، علاج کردن
Term
remercier
Definition
تشکر کردن
Term
remettre
Definition
گذاشتن دوباره؛ تحویل دادن
Term
remonter
Definition
بالا رفتن دوباره؛ دوباره بالا بردن؛ دوباره سوار کردن [به وسایل نقلیه به جز کشتی، قایق، قطار و هواپیما]
Term
remplacer
Definition
جایگزین کردن
Term
remplir
Definition
پر کردن دوباره
Term
remporter
Definition
چیزی را با خود بردن دوباره (غیرانسان)؛ به ارمغان آوردن
Term
remuer
Definition
تکان دادن؛ زیر و رو کردن غذا
Term
rencontrer
Definition
برخورد و ملاقات اتفاقی و تصادفی داشتن، برخورد کردن (انسان ها)؛ مواجه شدن، روبرو شدن (انسان و غیر انسان)
Term
rendre
Definition
گردیدن (فعل ربطی)؛ گرداندن (فعل متعدی)؛ پس دادن چیزی به کسی (فعل متعدی)
Term
renouveler
Definition
نو شدن، تازه شدن
Term
rénover
Definition
نوسازی کردن
Term
renseigner
Definition
مطلع شدن، با خبر شدن، اطلاعات کسب کردن
Term
rentrer
Definition
برگشتن (به جایی که متعلق به خود است)
Term
renverser
Definition
واژگون کردن
Term
réparer
Definition
تعمیر کردن
Term
repartir
Definition
عزیمت کردن دوباره
Term
répartir
Definition
تقسیم کردن
Term
repasser
Definition
گذراندن دوباره؛ دوباره رد شدن؛ اتو کردن
Term
repérer
Definition
پیدا کردن؛ نشان کردن
Term
répéter
Definition
تکرار کردن
Term
replacer
Definition
قرار دادن دوباره
Term
répondre
Definition
پاسخ دادن، جواب دادن
Term
reporter
Definition
به تعویق انداختن، به عقب انداختن (غیرانسان)
Term
reposer
Definition
قرار دادن دوباره؛ استراحت دادن
Term
repousser
Definition
به تعویق انداختن، به عقب انداختن؛ هل دادن دوباره
Term
reprendre
Definition
گرفتن دوباره؛ دوباره برداشتن؛ از سر گرفتن
Term
représenter
Definition
معرفی کردن دوباره؛ نشان دادن؛ بیانگر چیزی بودن
Term
réserver
Definition
رزرو کردن
Term
résider
Definition
اقامت داشتن (چند ساله)
Term
respecter
Definition
احترام گذاشتن؛ رعایت کردن
Term
respirer
Definition
تنفس کردن (دم و بازدم)، نفس کشیدن؛ استنشاق کردن
Term
ressembler
Definition
شبیه بودن به
Term
ressentir
Definition
حس کردن دوباره؛ بو کردن دوباره (فعل احساسی)
Term
restaurer
Definition
بازسازی کردن
Term
rester
Definition
ماندن
Term
résumer
Definition
خلاصه کردن
Term
retenir
Definition
دوباره گرفتن
Term
retomber
Definition
بر زمین افتادن دوباره
Term
retourner
Definition
برگشتن (به جایی که متعلق به خود نیست)؛ روی خود را برگرداندن
Term
retrouver
Definition
پیدا کردن دوباره
Term
réunir
Definition
دور هم جمع کردن؛ گردآوری کردن
Term
réussir
Definition
موفق شدن در؛ خوب از آب درآوردن چیزی
Term
réveiller
Definition
بیدار کردن (انسان)
Term
revenir
Definition
آمدن دوباره، برگشتن
Term
rêver
Definition
رؤیا داشتن
Term
réviser
Definition
مرور کردن (درس)، دوره کردن (درس)
Term
revivre
Definition
زندگی کردن دوباره؛ تجربه کردن دوباره
Term
revoir
Definition
دیدن دوباره (فعل احساسی)
Term
rigoler
Definition
شوخی کردن
Term
rire
Definition
خندیدن (صدا دار)
Term
risquer
Definition
ریسک کردن، خطر کردن
Term
rougir
Definition
قرمز شدن
Term
rouler
Definition
چرخیدن، غلطیدن، قل خوردن
Term
rythmer
Definition
نظم دادن، ریتم دادن
Term
s’enrhumer
Definition
سرما خوردن
Term
s'abattre
Definition
سر بریده شدن
Term
sacrifier
Definition
وقف کردن؛ قربانی کردن
Term
s'adresser à
Definition
مراجعه کردن به؛ کسی را مورد خطاب قرار دادن
Term
s'aggraver
Definition
جدی شدن؛ حاد شدن؛ وخیم شدن
Term
s'agir de
Definition
بحث از قراری بودن، بحث بر سر چیزی بودن، موضوع از قراری بودن
Term
s'aider de
Definition
استفاده کردن
Term
saisir
Definition
گرفتن
Term
salir
Definition
کثیف کردن
Term
s'allonger
Definition
دراز شدن، طولانی شدن؛ دراز کشیدن خود
Term
saluer
Definition
سلام کردن به کسی؛ خداحافظی کردن با کسی
Term
s'améliorer
Definition
بهتر شدن
Term
s'amuser
Definition
سرگرم کردن خود؛ سر خود را گرم کردن
Term
sanctionner
Definition
تحریم کردن
Term
s'animer
Definition
زنده شدن، احیا شدن
Term
s'annoncer
Definition
اعلام کردن به کسی
Term
s'apercevoir de
Definition
متوجه چیزی شدن
Term
s'appeler
Definition
نامیده شدن
Term
s'approcher
Definition
نزدیک شدن به کسی یا چیزی
Term
s'appuyer
Definition
تکیه کردن خود
Term
s'arrêter
Definition
متوقف شدن؛ توقیف شدن؛ دستگیر شدن؛ بازداشت شدن
Term
s'asseoir
Definition
نشستن
Term
s'assurer
Definition
مطمئن شدن
Term
sauter
Definition
پرت کردن؛ پریدن؛ سرخ کردن غذا
Term
sauver
Definition
نجات دادن
Term
s'avancer
Definition
پیش رفتن، جلو رفتن؛ جلو انداختن خود
Term
savoir
Definition
دانستن، بلد بودن
Term
savourer
Definition
مزه مزه کردن
Term
se baigner
Definition
آب تنی کردن خود؛ شنا کردن معمولی
Term
se baisser
Definition
پایین کشیدن خود؛ پایین انداختن خود
Term
se balader
Definition
خود را به گردش بردن
Term
se battre
Definition
مبارزه کردن با کسی
Term
se bécoter
Definition
نشستن یکی در کنار دیگری و بوسیدن یکدیگر
Term
se blesser
Definition
زخمی شدن
Term
se boire
Definition
نوشیده شدن
Term
se bousculer
Definition
برخورد کردن شانه ها به هم
Term
se brisre
Definition
شکسته شدن، در هم شکسته شدن، خردشدن (غیر فیزیکی)
Term
se brosser
Definition
برس زدن خود
Term
se cacher
Definition
خود را مخفی کردن؛ مخفی شدن
Term
se calmer
Definition
آرام شدن
Term
se casser
Definition
شکسته شدن؛ شکسته شدن (اعضای بدن) خود
Term
se changer
Definition
خود را تغییر دادن، تغییر کردن خود
Term
se charger
Definition
مسئولیت چیزی یا کسی را به عهده گرفتن
Term
se coiffer
Definition
پیرایش کردن موی خود
Term
se collaborer
Definition
با هم شریک شدن
Term
se combattre
Definition
مبارزه کردن با کسی
Term
se composer
Definition
ترکیب شدن، تشکیل شدن
Term
se connaître
Definition
شناختن همدیگر
Term
se connecter
Definition
وصل شدن؛ ارتباط داشتن با همدیگر، وصل شدن به هم
Term
se consacrer
Definition
وقف کردن خود
Term
se contenter de
Definition
قانع بودن به
Term
se coucher
Definition
شروع به خوابیدن، به رختخواب رفتن، اقدام اولیه برای خواب
Term
se couper
Definition
بریده شدن
Term
se couvrir
Definition
پوشیده شدن
Term
se croire
Definition
باور داشتن با خود
Term
se croiser
Definition
از مقابل کسی گذشتن، برخورد ضربدری با همدیگر داشتن
Term
se décevoir
Definition
نا امید شدن از خود
Term
se décomposer
Definition
تجزیه شدن
Term
se défaire
Definition
باز شدن (دکمه، کمربند، چمدان و ...)
Term
se défendre
Definition
دفاع کردن از خود
Term
se déguiser
Definition
لباس مبدل پوشیدن
Term
se démoder
Definition
از مد افتادن
Term
se dépêcher
Definition
عجله کردن، شتاب کردن
Term
se déplacer
Definition
جابجا شدن؛ این طرف آن طرف رفتن خود
Term
se déprimer
Definition
افسرده شدن
Term
se dérouler
Definition
جریان داشتن (اتفاق)؛ سپری شدن
Term
se désespérer
Definition
نا امید شدن
Term
se déshabiller
Definition
درآوردن لباس خود
Term
se détendre
Definition
استراحت کردن خود
Term
se détester
Definition
متنفر شدن از خود، بیزار شدن از خود
Term
se dire
Definition
گفتن به خود یا به همدیگر
Term
se diriger vers
Definition
رفتن به سمت
Term
se discuter
Definition
بحث کردن با هم؛ دعوا کردن با هم؛ چت کردن با هم
Term
se disputer
Definition
با هم دعوا کردن
Term
se distraire
Definition
سرگرم کردن خود؛ سر خود را گرم کردن، حواس کسی را پرت کردن
Term
se divertir
Definition
سرگرم کردن خود؛ سر خود را گرم کردن
Term
se divorcer
Definition
از هم طلاق گرفتن، از هم جدا شدن
Term
se donner
Definition
دادن به همدیگر
Term
se doucher
Definition
حمام کردن خود
Term
se fâcher
Definition
عصبانی شدن
Term
se fâcher avec
Definition
با کسی قهر بودن
Term
se faire
Definition
انجام شدن، درست شدن، شدن
Term
se fermer
Definition
بسته شدن
Term
se fiancer
Definition
نامزد کردن با کسی
Term
se fondre
Definition
ذوب شدن
Term
se former
Definition
تشکیل شدن
Term
se fréquenter
Definition
رفت و آمد کردن با هم؛ رواج داشتن، رایج بودن
Term
se jeter
Definition
پرت کردن خود
Term
se laver
Definition
شستن خود
Term
se lever
Definition
بلند شدن، پا شدن؛ طلوع کردن
Term
se liberer
Definition
آزاد کردن خود
Term
se loger
Definition
جا گرفتن، جا و مکان پیدا کردن
Term
se manger
Definition
خورده شدن
Term
se maquiller
Definition
خود را آرایش کردن
Term
se marier avec
Definition
ازدواج کردن با
Term
se méfier
Definition
بدبین بودن به، بد گمان بودن به
Term
se mettre
Definition
گذاشته شدن؛ پوشیده شدن
Term
se mettre à
Definition
شروع کردن به
Term
se moquer de
Definition
مسخره کردن
Term
se moucher
Definition
فین کردن خود
Term
se mourir
Definition
مردن، فوت کردن
Term
se nommer
Definition
نامیده شدن
Term
se noyer
Definition
غرق کردن خود
Term
se parler
Definition
صحبت کردن، حرف زدن
Term
se passer
Definition
جریان داشتن؛ سپری شدن؛ اتفاق افتادن، رخ دادن
Term
se pencher
Definition
خم شدن
Term
se perpétuer
Definition
جاودانه شدن، ماندگارشدن
Term
se placer
Definition
قرار گرفتن؛ واقع شدن؛ گذاشته شدن
Term
se plonger
Definition
غوطه ور شدن
Term
se porter
Definition
رفتن
Term
se poser
Definition
قرار گرفته شدن
Term
se précipiter
Definition
هجوم آوردن جمعیت به جایی با عجله
Term
se préparer
Definition
آماده شدن؛ آماده کردن خود
Term
se présenter
Definition
خود را معرفی کردن
Term
se produire
Definition
تولید شدن؛ رخ دادن، اتفاق افتادن
Term
se prolonger
Definition
طولانی شدن
Term
se promener
Definition
خود را به گردش بردن، به گردش رفتن
Term
se prononcer
Definition
تلفظ شدن
Term
se protéger
Definition
از خود محافظت کردن، از خود مراقبت کردن
Term
se quereller
Definition
با هم مشاجره کردن
Term
se quitter
Definition
ترک کردن همدیگر
Term
se raconter
Definition
روایت کردن برای همدیگر، تعریف کردن برای هم، نقل کردن برای هم
Term
se rafraîchir
Definition
خنک شدن دوباره؛ با طراوت شدن دوباره؛ شاداب شدن دوباره؛ تازه شدن دوباره
Term
se rappeler de
Definition
به یاد آوردن، به خاطر آوردن
Term
se raser
Definition
اصلاح کردن موی بدن خود (مردان)، ریش خود را زدن
Term
se rassembler
Definition
دور هم جمع شدن
Term
se redresser
Definition
برافراشته شدن دوباره؛ دوباره صاف ایستادن
Term
se référer à
Definition
مرجوع شدن به
Term
se refermer
Definition
بسته شدن دوباره
Term
se régaler
Definition
خوش گذراندن، خوش گذرانی کردن
Term
se regarder
Definition
نگاه کردن به خود، تماشا کردن خود؛ نگاه کردن به هم، تماشا کردن هم
Term
se relaxer
Definition
استراحت کردن خود
Term
se remplacer
Definition
جایگزین شدن
Term
se rencontrer
Definition
برخورد و ملاقات اتفاقی و تصادفی با همدیگر داشتن
Term
se rendre
Definition
رفتن
Term
se renseigner
Definition
مطلع شدن
Term
se renverser
Definition
واژگون شدن
Term
se reposer
Definition
استراحت کردن خود
Term
se ressembler
Definition
به هم شبیه بودن
Term
se retourner
Definition
روی خود را دوباره برگرداندن
Term
se retrouver
Definition
خود را در موقعیتی دیدن؛ قرار ملاقات گذاشتن در جایی
Term
se réunir
Definition
دور هم جمع شدن؛ گردآوری شدن
Term
se réveiller
Definition
بیدار شدن (انسان)
Term
se revoir
Definition
همدیگر را دوباره دیدن (فعل احساسی)
Term
se révolter
Definition
شورش کردن، طغیان کردن
Term
se satisfaire de
Definition
قانع بودن به
Term
se sauver
Definition
نجات دادن خود
Term
se sécher
Definition
خشک کردن خود؛ خشک شدن
Term
se sentir
Definition
حس کردن در درون خود
Term
se séparer
Definition
از هم جدا شدن؛ از هم متارکه کردن
Term
se servir
Definition
از خود پذیرایی کردن؛ سرویس دادن، راه انداختن [مشتری]
Term
se servir de
Definition
استفاده کردن
Term
se situer
Definition
واقع شدن، قرار داشتن، بودن، قرار گرفتن
Term
se souhaiter
Definition
آرزو کردن برای هم؛ آرزو داشتن برای هم
Term
se soulever
Definition
با زحمت پا شدن
Term
se souvenir de
Definition
به یاد آوردن، به خاطر آوردن (فقط فرم دو ضمیره دارد)
Term
se succéder
Definition
پشت سر هم آمدن
Term
se suicider
Definition
خودکشی کردن
Term
se taire
Definition
خفه شدن؛ ساکت شدن
Term
se téléphoner
Definition
تلفن کردن به همدیگر، زنگ زدن به همدیگر
Term
se tenir
Definition
برگزار شدن
Term
se terminer
Definition
تمام شدن
Term
se tordre
Definition
پیچ خوردن خود (چیزی یا عضوی از بدن)
Term
se tourner vers
Definition
روی خود را برگرداندن؛ چرخیدن؛ تغییر مسیر دادن، گراییدن به سمت
Term
se traîner
Definition
کشیدن خود
Term
se transformer
Definition
تغییر شکل دادن خود؛ تغییر فرم دادن خود
Term
se transmettre
Definition
انتقال یافتن، منتقل شدن
Term
se tromper
Definition
مرتکب اشتباه شدن، اشتباه کردن
Term
se trouver
Definition
واقع شدن، قرار داشتن، بودن، قرار گرفتن
Term
se tuer
Definition
کشته شدن
Term
se vendre
Definition
خودفروشی کردن
Term
se vêtir
Definition
لباس پوشیدن
Term
se voir
Definition
دیدن همدیگر (فعل احساسی)
Term
s'échapper
Definition
دور شدن
Term
sécher
Definition
خشک کردن؛ پیچوندن (کسی، چیزی)
Term
s'éclairer
Definition
روشن شدن
Term
secouer
Definition
تکان دادن
Term
s'écouler
Definition
جریان داشتن؛ سپری شدن
Term
secourir
Definition
امداد رساندن
Term
s'écrier
Definition
شروع به داد و فریاد کردن
Term
s'écrire
Definition
نوشته شدن
Term
séduire
Definition
اغوا کردن
Term
s'efforcer de
Definition
تلاش کردن، سعی کردن
Term
séjourner
Definition
اقامت داشتن (چند روزه)
Term
sélectionner
Definition
انتخاب کردن
Term
s'élever
Definition
بار آمدن، بزرگ شدن
Term
s'éloigner
Definition
دور شدن
Term
sembler
Definition
به نظر رسیدن، به نظر آمدن
Term
s'embrasser
Definition
همدیگر را در آغوش گرفتن و بوسیدن
Term
semer
Definition
بذر کاشتن، بذرافشانی کردن
Term
s'émerveiller
Definition
شگفت زده شدن
Term
s'émouvoir
Definition
هیجان زده شدن
Term
s'emprisonner
Definition
زندانی شدن
Term
s'en aller
Definition
راهی شدن، شروع به رفتن کردن
Term
s'endormir
Definition
خوابیدن (لحظه گرم شدن چشم ها برای خواب)
Term
s'enfermer
Definition
محبوس شدن؛ محبوس کردن خود
Term
s'enfuir
Definition
پا به فرار گذاشتن، شروع به گریختن
Term
s'engager
Definition
متعهد شدن
Term
s'ennuyer
Definition
کسل شدن؛ حوصله سر رفتن
Term
sentir
Definition
حس کردن؛ بو کردن (فعل احساسی)
Term
s'entraider
Definition
کمک کردن به هم بین همدیگر
Term
s'entraîner
Definition
تمرین ورزشی کردن خود
Term
s'entrouvrir
Definition
باز شدن تا نیمه
Term
s'envoler
Definition
شروع به دزدی کردن در فضای باز، شروع به ربودن در فضای باز؛ شروع به پرواز کردن
Term
s'épanouir
Definition
شکوفا شدن
Term
séparer
Definition
جدا شدن؛ جدا کردن؛ متارکه کردن
Term
s'épiler
Definition
اصلاح کردن موی بدن خود از ریشه (زنان)
Term
serrer
Definition
فشار دادن
Term
servir
Definition
سرو کردن؛ سرویس دادن؛ پذیرایی کردن
Term
s'essuyer
Definition
خشک کردن خود؛ خشک شدن (ادبی تر)
Term
s'étendre
Definition
دراز کشیدن
Term
s'étonner
Definition
متعجب شدن
Term
s'évanouir
Definition
غش کردن، از حال رفتن، بیهوش شدن
Supporting users have an ad free experience!